دلتنگم مولاي من
شبهاي دراز بي عبادت چه كنم؟ طبعم به گناه كرده عادت چه كنم ؟ گویند کریم است و گنه می بخشد… گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم ؟
چهار شنبه 7 / 12 / 1391برچسب:, :: 3:55 بعد از ظهر :: نويسنده : قلب سليم
چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی چه بغض ها که در گلو رسوب شد، نیامدی از ابتدای هفته من به جمعه چشم بسته ام دوباره صبح ، ظهر ، نه ! غروب شد ، نیامدی خلیل آتشین سخن! تبر به دوش بت شکن ! خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی... نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ ![]() بی صبرانه منتظرت میمانم میمانم نه اینجا که حالا ایستاده ام نه قدم به قدم نفس به نفس به تو نزدیک تر میشوم تو نزدیکی من دور و بعید ای آشنای غریب مگر آن هنگام که رفتی به غربتمان نگاه نکردی؟ به اینکه بی تو بغض ها میشکند و اشک کاسه کاسه میشود به وسعت کاسه سرمان و خون خوراک هر روزمان میشود ..... من اما میروم نه با این دو پا با چشمانم تا اینکه ببینمت با همین دلم تویی که به وسعت تاریخی عزیز دل...!!! آخرین مطالب پيوندها نويسندگان |
||
![]() |