دلتنگم مولاي من
شبهاي دراز بي عبادت چه كنم؟ طبعم به گناه كرده عادت چه كنم ؟ گویند کریم است و گنه می بخشد… گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم ؟
یک شنبه 28 / 4 / 1392برچسب:, :: 4:38 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 

حضرت مهدی (عج):

 

اگر خواستار رشد و کمال معنوی باشی هدایت میشود

و اگر طلب کنی میابی..

 

بحار الانوار ج 51 ص 339

 

از وقتی که رفته ای

ما و فونت تمام نوشته هایمان بی نازنین شده..
نذرکرده ام سفره ای پهن کنم از حرفهای نگفته ی دلم
اگر برگردی...
 
اللهم عجل لولیک الفرج

 

شنبه 14 / 3 / 1392برچسب:, :: 10:33 قبل از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم
افسران - این جمعه هم گذشت...

 

دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست

گرش تو یار نباشی، جهان به کارش نیست
 
چنان ز لذت دریا پُرست کشتی ما
 
که بیم ورطه و اندیشه کنارش نیست‏
 
کسی به سان صدف وا کند دهان نیاز
 
که نازنین گهری چون تو، در کنارش نیست
 
خیال دوست، گل افشانِ اشکِ من دیدست‏
 
هزار شکر که این دیده، شرمسارش نیست
 
نه من ز حلقه دیوانگان عشقم و بس
 
کدام سلسله دیدی که بی‌قرارش نیست؟
 
سوار من که ازل تا ابد گذرگه اوست
 
سری نماند که بر خاک رهگذارش نیست‏
 
ز تشنه کامیِ خود آب می‌خورد دل من
 
‏کویر سوخته جان، منت بهارش نیست

هوشنگ ابتهاج

 
موضوعات مرتبط: () 
برچسب‌ها: 

چهار شنبه 13 / 3 / 1392برچسب:, :: 8:30 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 

 

امام کاظم (علیه السلام) :

 

 

 به درستی که برای حضرت مهدی (عج) غیبتی باشد و کسی که در آن دوران غیبت ، دینداری کند چون کسی باشد که شاخه درخت خار را به دست بکشد تا برگ و خار آنرا بگیرد ( کنایه از نهایت سختی و آزردگی است ) ،

سپس فرمود : برای حضرت مهدی (عج) غیبتی باشد که هر بنده باید از گناه کردن بپرهیزد.   

 کمال الدین و تمام النعمة جلد 2 صفحه 16

 

 

تمام ناتمام من ، بی تو تمام می شوم...!

اللهم عجل لولیک الفرج 


چهار شنبه 6 / 3 / 1392برچسب:, :: 9:42 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 

 
 
به پشت سر که نگاه می کنم ،پر از غفلت ،ندیدن،نشنیدن،اینهمه گره در من و اینهمه گره در کار، می دانم که تو شنیده ای ،دیده ای ،خوانده ای...

دیگر باید من …بخوانم…بدانم.

هرچی کشیده ام از دوری من بوده…

امشب نذرها را نو می کنم،دعاها را نو می کنم،نگاه ها را نو می کنم ،باید بدانم که نگاه من از کف پایم عزیز تر است.

در این شب بارانی ؛می ایستم و زیر چتر آسمان،تطهیر می شوم.

می خواهم امشب نو شوم و ازنو «عاشقِ تو.»

زیر چتر آسمان می ایستم و به نیت چشمان تو شمع می فروزم ، 



دلم…روحم …امشب همه بارانیست.

به چشم های تو…

کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو؟…

مهربان من ..



***♥***♥****♥****♥*****♥*

دانلود فایل صوتی همین متن با صدای زیبای
استاد وحید جلیلوند 


 
جمعه 25 / 2 / 1392برچسب:, :: 3:50 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم
 

...درگـــــــــــیر ِ خیالاتـــــ خودم بودم و او گفتــــــــــ:ــ

"من فکر کنم  چاییـــ تان از دهن افتاد."



سیّد حمید رضا برقعی


 

جمعه 25 / 2 / 1392برچسب:, :: 3:47 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم
آقـای ِ خـوب ِ مـن 
مـن ، بـد !

ولـی ..

امـــــروز دلــتـنـگی 
از هـمـیـن چـشـمـان ِ گـنـاه دیـده ام لـبـریـز شـد ... 
مـگر نـه اینـکه آهــــوی ِ رمیــده ی چشــمان ِ مــرا تو ضــامنی ؟ 
رهــــایمـ نکن 
بیش از همیشه دلتنـــگمــ 

•٠•●! ❤ !●•٠• 

الســـلام علــیک یا ضـــامن آهـــــو 




 

پنج شنبه 19 / 2 / 1392برچسب:, :: 4:21 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 

 

یک روز

می آیی

و

ما

نزد تو سر می دهیم:

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ»*

.........

 

*سپاس خدایى را که اندوه را از ما بزدود

(سوره ی فاطر، آیه ی 34)


جمعه 11 / 2 / 1392برچسب:, :: 11:25 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 ساحل چشم من از شوق به دریا زده است

 

چشم بسته به سرش شوق تماشا زده است

جمعه را سرمه کشیدیم مگر برگردی

با همان سیصدو دلتنگ نفر برگردی

زندگی نیست ممات است تورا کم دارد

دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد

جمعه 11 / 2 / 1392برچسب:, :: 3:57 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

در روایات می گشت

دنبال علائم ظهور...!

گفتمش

نگرد!

علامت همین جاست!

با تعجب نگاهم کرد

شاید برچسب شیخ دیوانه را زده بود...!

که گفتم:

علامت من و تواییم!

عوض شدیم

می آید!

 

 

 

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر

هیچ کس، هیچ کس اینجا به تـــــو مانند نشد ...

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

جمعه 11 / 2 / 1392برچسب:, :: 3:52 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 

و من آخر ندانستم که چند بار دیگر باید اجابت دعاهایم را مدیون نگاه های تو باشم؟؟


چهار شنبه 2 / 2 / 1392برچسب:, :: 11:24 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

وقتی عاشق شدم

دوری رو از فرهنگ لغاتم پاک کردم

ولی...

آقا اجازه دل زده ام از تمام شهر

بی تو دلم گرفته از این ازدحام شهر

آقا اجازه دست خودم نیست خسته ام

در درس عشق من صف آخر نشسنه ام

در این کلاس عاطفه معنا نمیدهد

اینجا کسی برای تو بر پا نمیدهد

آقا اجازه بغض گرفته گلویمان

آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان!(جمعه سبز)

 

چهار شنبه 2 / 2 / 1392برچسب:, :: 11:18 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 

 

 

شخصی را سراغ دارم که بیش از چهل سال در طلب امام زمان صلوات الله علیه بود .

 

بعد از چهل سال ریاضت و عبادت به محضر منور حضرت مهدی صلوات الله علیه مشرف شد .

 

وقتی خدمت آقا رسید از حضرت گلایه عاشقانه کرد : "شما که سرانجام مرا به محضر پذیرفته اید ؛ ای کاش یه مقدار زودتر مرا می پذیرفتید و من این همه غصه نمیخوردم و عذاب نمی کشیدم !"

حضرت فرمود : اگر زودتر ما را می دیدید از ما نان و سبزی میخواستی!

حالا که چهل سال زحمت کشیده ایی میفهمی که چه بخواهی ..

حاج آقا اسماعیل دولابی


 

ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست...

اللهم عجل لولیک الفرج


جمعه 28 / 1 / 1392برچسب:, :: 11:40 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 


 

دیگر گره خورده وجودم با وجودش

محکم شده با ریشه هایم تار و پودش

 

روی تمام فرش های دست بافم

جا مانده رد پای رویای کبودش

 

سلول هایم را شبیه مشتی اسفند

پاشیده ام در آتش از بدو ورودش

 

باید به این آتش بسوزم یا بسازم؟

وقتی به چشمم می رود هر روز دودش

 

آیینه ام با شمعدان ها عهد بسته

حتی ترک هم بر ندارد در نبودش

 

از نارون های سر کوچه شنیدم:

می آید او؛ فرقی ندارد دیر و زودش

 

دل بر نخواهم داشت از این عشق معصوم

چون اصفهان از پاکی زاینده رودش

 :شاعر  حسنا محمدزاده

 
شنبه 27 / 1 / 1392برچسب:, :: 11:22 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم
جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد.

جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟…

زاهد گفت: مال تو کجاست؟

جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.

زاهد گفت: من هم. 

یک شنبه 23 / 1 / 1392برچسب:, :: 1:29 قبل از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 

بسم رب الزهرا (س)

 

فقط چند قدم از كوچه تا روضه باقي مانده بود.

 

فقط چند قدم تا نيلي شدن روي هستي باقي مانده بود.

 

فقط چند قدم تا شكسته شدن ،پر پرواز كبوتر ها باقي مانده بود.

 

فقط چند قدم تا روانه شدنش  در ميان آتش و دود ، باقي مانده بود.

 

اي كاش نمي رفت مادر...مي دانم كه مي دانست ، قرار است طعمه ي ندانستن ها شود.اما رفت....

 

انگار هيچ راه ديگري نبود و مسير تاريخ اسلام درست بايد ،

از روي پهلوي شكسته و روي نيلي او مي گذشت.

 

قدمهايش محكم بود و حجابش محكمتر ، چادر حجاب او نبود ، او حجاب چادر شده بود...

 

بايد عبور ميكرد از كوچه هاي غربت...

 

چهل حرامي انتظارش را مي كشيدند ، نه صبر كن انگار كه بيشترند 

يادم رفته بود در و ديوار و مسمار را بشمارم.

 

از ميان حراميان مي گذشت... كه دست سنگين يك حرامي بلند شد و پايين آمد...اما چه پايين آمدني

 

لعنت خدا بر او كه نمي دانست دست سنگينش را كجا پايين مي آورد.

 

پايين آمدن دست سنگين حرامي همانا و بالا رفتن فرياد اين المنتقم مادر ، وسط كوچه همان.

 

مولا جان! مادرت صدايت مي زند، نمي آيي؟!

 

آخر پاره ي تن پيامبر و دست هاي سنگين!!!

 

پاره ي تن پيامبر و پهلوي شكسته!!! ، پاره ي تن پيامبر و آتش و دود!!!

 

به خدا كه نيلي ، رنگ برازنده اي براي پاره ي تن پيامبر (ص) نيست.

 

خدايا! روي ماه نيلي شد ، اما...

 

خدايا! ياسي كبود شد ، اما ....

 

خدايا! پهلويي شكسته شد ، اما...

 

اما علي بايد صبرمي كرد، بايد سكوت مي كرد...

 

خدايا! ديگر وقتش شده است ، آغوشت را براي محسن باز كن...

 

مادر جان مي دانم خسته اي ، ميدانم كه ديگر رمقي برايت نمانده...

خبر دارم از پهلوي شكسته و تمام دردهاي تنت...

 

اما با همين حالت ، بايد به سوي مسجد بروي...

مي داني كه ريسمان بر گردن خورشيد انداخته اند ، و او را براي بيعت برده اند.

 

مادر جان! ميداني كه علي مامور به صبر است ، كه اگرنبود كه....

 

پس خودت بايد با خطبه ات هستيشان را به باد دهي.

 

اما حالا كه مي روي ، اگر علي را دست بسته ديدي ، نفرين مكن ،علي نگران نفرين توست ،

 

نفرينت پايه هاي عالم هستي را مي لرزاند...

 

علي نگران است ، كه به سلمان مي گويد ، مگذار دختر رسول خدا(ص) نفرين كند.

 

مگر مي شود كه علي بگويد كاري مكن و تو آن كار را انجام دهي...

 

 

 

مادر جان! تو ازكوچه گذشتي و ما هنوز دركوچه  مانده ايم!

 

قدمهاي آخر است ، ديگر چيزي تا شهادتت نمانده است...

 

پدرت دلتنگ توست...منتظر توست...بقيه ي قدم ها با علي (ع)...تو برو...

 

حالا علي مي ماند و سخت ترين و تاريك ترين شب عمرش

 

داغ تو رمق از شانه هاي علي گرفته است.

 

چگونه بايد تو را با دستان خودش غسل دهد؟

 

با دستان خود ، كفن كند؟

 

با دستان خود خاك كند؟

 

زمين با چه جراتي  مي خواهد تو رادر دل خود جا دهد...

 

مادر جان! تو دفن شدي در دل زمين و زنده شدي در دل آسمان...

 

تنها يك قدم ديگر باقي مانده است و همه ي ما منتظر همان يك  قدم باقي مانده هستيم...

 

منتظر آمدن تنها كسي كه از مزار بي نشانت خبر دارد...

 

اما تا آن روز ، هزاران حرم در دلهايمان برايت برپا مي كنيم...

 

تا همه بدانند كه:

 

حرم مادر ما سينه ي ماست

 

تا نگويند كه او بي حرم است

 

 

اللهم عجل لوليك الفرج

 


 

 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته 

یک شنبه 23 / 1 / 1392برچسب:, :: 1:24 قبل از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

چه خوبه بعضی وقتها از خودمون بپرسیم آخرین دعایی که از ته قلبت برای امام زمان(عج) کردی کی بود؟!


برچسب‌ها: امام زماندعا
 

 

چه خوبه بعضی وقتها از خودمون بپرسیم آخرین دعایی که از ته قلبت برای امام زمان(عج) کردی کی بود؟!


برچسب‌ها: امام زماندعا
 
 
چهار شنبه 19 / 1 / 1392برچسب:, :: 8:30 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

حسن

گوشوارهء عرش است

که در کوچه روی خاک افتاد...

 

پنج شنبه 1 / 1 / 1392برچسب:, :: 4:31 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم
9yph5ap7nky7mk9yb0w.jpg

 

نوشته شده توسط هاتف و مهرداد در چهارشنبه سی ام اسفند 1391

لينك مطلب نظر بدهید

پنج شنبه 1 / 1 / 1392برچسب:, :: 4:23 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 

امام صادق(علیه السلام)فرموده اند:

آیه «أمّن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء و یجعلکم خلفاء الأرض»

(سوره نمل، آیه 62 )


درباره قائم از آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل شده است.

به خدا سوگند، او همان مضطرّ درمانده اى است که چون در مقام ابراهیم دو رکعت نماز گزارد و فرج خویش از خدا بخواهد، خداوند دعایش را اجابت کند و بدیها را برطرف سازد و او را در زمین خلیفه قرار دهد.»

تفسیر قمى ـ ج 2 ص 129

 

اگه روز و شب دنیا یه عمره غرق تشویشه ،

یه جمعه این کلاف کور به دست عــــــشق باز میشه

 

اللهم عجل لولیک الفرج

هو العشق
 
شنبه 29 / 12 / 1391برچسب:, :: 3:6 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 

بهار من ،مرا زنده کن که هنوز اندر افسردگی گناه مرده ام،

بهار من، نسیم رحمتی به سویم فرست که مرا زنده کند و غبار غم از من بشوید که من در گرد غفلت های روزگار خود و آوار آوارگیم مدفونم.

آری هر کسی یاری دارد که وصال او زیباترین بهار را برای او رقم می زند و بهار من؛ 


ای بهار آرزو ها در کدامین بیابان غربت این ایام را سپری می کنی؟ ،نکند کسی نباشد که الماس اشک تو را در غربت مادر پلو شکسته ات پاک نماید، وای بر من،بدون لبخند تو بهار معنا ندارد.


البته اگر تو نمیبودی هیچ گلی چشم باز نمی کرد و نمی شکفت و هیچ گیاهی سر از خاک بر نمی داشت که در کنار سایه بهاری تو زندگی معنا می شود.

آری بهار نسبتی هم با وصال یار دارد ،همو که عالمی در آرزوی روی او زمستان دوران را می گذرانند براستی که صبح ظهور طلیعه بهار روزگار است.

 

 

شنبه 29 / 12 / 1391برچسب:, :: 3:2 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 همه ما همیشه برای ظهور حضرت صاحب الامر دعا می کنیم.

از طرف دیگر می دانیم که علت غیبت آن امام بزرگوار، چیزی جز عدم وجود شرایط لازم در ما نیست.
 
خیلی از امامان بودند که وقتی سال می شد از آنها که چرا قیام نمی کنید، می فرمودند یاور نداریم.
چه تعداد یار مد نظر آنها بود؟
یکی از ائمه معصومین (ع)، در پاسخ به چنین پرسشی، به یک گله گوسفند اشاره می کنند و می فرمایند: اگر این قدر یاور داشتم، قیام می کردم.شخص سئوال کننده می گوید: رفتم و تعداد گوسفندان گله را شمردم،به خدا قسم، فقط 17 گوسفند بود.
 
آیا ما واقعاً برای ظهور آماده ایم؟
نکند شرایط ما شرایط زمان امام حسن (ع) باشد یا دعاهای ما مثل نامه های مردم کوفه به امام حسین (ع) باشد ...


ادامه مطلب ...
سه شنبه 27 / 12 / 1391برچسب:, :: 4:32 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم

زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند

چادرش در میان گرد وغبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم

در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید،حس کردم

کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

پسر کوچکش رسید از راه

گفت:آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر،گریه نکن

مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی

یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما

ناله هایش فقط تماشا شد

 

صبح فردا به مادرم گفتم

گوش کن ! این صدای روضهء کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم

در ودیوار خانه ای مشکی است

مربع

با خودم فکر می کنم حالا

کوچه ء ما چقدر تاریک است

گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه

راستی! فاطمیه نزدیک است...

 

دو شنبه 26 / 12 / 1391برچسب:, :: 4:7 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 ×کاش اشتیاقمان به اندازه قدر تو بود×

 

مشتاق که باشی

دلدار همینجاست!

ادرکنی یا عشق یا اباصالح!



 

یک شنبه 25 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:10 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 تنهایی ریشه تمامی گناهان و درد هاست ؛


چوپان را "تنهایی"دروغگو کرد ...


خدایم آرزوست .

یک شنبه 25 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:5 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

  

جاذبه سیب، آدم را به زمین زد…
و جاذبه زمین، سیب را…


فرقی نمی کند،

سقوط، سرنوشتِ دل دادن به هر جاذبه‌ای، غیر از خداست.
به جاذبه‌ای می اندیشم که پروازم می دهد.


خـــــــدا…

یک شنبه 25 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:2 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 می گن با هرکی دوست بشی،

شکل و فرم اونو می گیری

فکرشو بکن…

اگه با خدا دوست بشی ،

چه زیبا شکل می گیری . . .


جمعه 23 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:26 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم
وقـتـی مـیـگویـیـم خـدا كـنـد كـه بـیــایــی


شاید او می گوید :


خــدا كـنــد كــه بــخـواهــیــد !!!


 

جمعه 23 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:23 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

        

                                             باز کن پنجرهها را که نسیم                                                   

                                                     روز میلاد اقاقی ها را                                                       

جشن میگیرد

و بهار

روی هر شاخه کنار هر برگ

شمع روشن کرده است

همه چلچله هابرگشتند

و طراوت را فریاد زدند

کوچه یکپارچه آواز شده است

و درخت گیلاس

هدیه جشن اقاقی ها را

گل به دامن کرده ست

باز کن پنجره ها را ای دوست

هیچ یادت هست

که زمین را عطشی وحشی سوخت

برگ ها پژمردند

تشنگی با جگر خاک چه کرد

هیچ یادت هست

توی تاریکی شب های بلند

سیلی سرما با تاک چه کرد

با سرو سینه گلهای سپید

نیمه شب باد غضبناک چه کرد

هیچ یادت هست

حالیا معجزه باران را باور کن

و سخاوت را در چشم چمنزار ببین

و محبت را در روح نسیم

که در این کوچه تنگ

 با همین دست تهی

روز میلاد اقاقی ها را

جشن میگیرد

خاک جان یافته است

 تو چرا سنگ شدی

تو چرا اینهمه دلتنگ شدی

باز کن پنجره ها را

و بهاران را

باور کن

 

جمعه 23 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:15 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم


دختر بچه پرتقال دلش خواسته بود.

مادرش گفته بود توی این فصل پرتقال از کجا پیدا کنیم؟

بعد از چند دقیقه دختر بچه با یک پرتقال وارد اتاق شده بود.

هیچ کس نمی دانست این پرتقال را کی دست او داده
آقا فرموده بود این بچه توی حرم دلش پرتقال خواسته بود، حالا با قاعده به او پرتقال داده اند.

منظور آقا این بود که توی حرم هرچیزی که واقعا دلت بخواهد با قاعده می آورند بهت می دهند.

"با قاعده" یکی از آن تکیه کلام های شیرین آقا بود.

آیت الله بهجت را می گویم.

می گفتند بچه ها را که حرم می برید حتما خوراکی دستشان بدهید که توی حرم بخورند...



 

 

جمعه 23 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:14 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 



من در اتاق یك رئیسی رفتم، كار داشتم

تا در را باز كردم دیدم یك دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی جوان است 

تا در را باز كردم، اوه... چه شكلی !

داخل اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی ؟ 

گفت: نه!

گفتم: چطور با یك دختر به این زیبایی تو در یك اتاق هستی و در هم بسته است؟

گفت: آخر ما حزب اللهی هستیم !!

 گفتم: خوشا به حالت كه اینقدر به خودت خاطرت جمع است

 حضرت امیر به زن‌های جوان سلام نمی‌كرد

 گفتند: یا علی  !!

رسول خدا سلام می‌كند تو چرا سلام نمی‌كنی؟ 

گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود

من سی سال جوان هستم

 می‌ترسم به یك زن جوان سلام كنم یك جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد

 گفتم: دل علی می‌لرزد ، تو خاطرت جمع است !!!!!!!!!!!

شنبه 22 / 12 / 1391برچسب:, :: 10:58 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم
 

روزی اگر شکسته دلی بی قرار نیست
آن روز روز آمدن آن بهار نیست

وقتی دلی شکست خدا جلوه می کند
وقتی نسیم دوست بیاید .غبار نیست

دلتنگ باش: لحظه به لحظه ،نفس،نفس
دلواپسی به حرف و به شعر و شعار نیست

حق بین و حق شناس شدن گرچه مشکل است
خورشید پشت ابر درخشیده... تار نیست

او روشن است.روشن روشن بیار چشم
این چشمهای تیره سزاوار یار نیست

او انتظار داشت که ما منتظر شویم
این انتظار نیست... نه این انتظارنیست!

آقا مرا ببخش که دلگیر و خسته ام...
یعنی دلم شکسته ولی کو قرار؟!
                                              نیست!


نغمه مستشارنظامی



 
:: برچسب‌ها: امام زمانانتظارمهدیمو
سه شنبه 20 / 12 / 1391برچسب:, :: 10:20 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 بشارت ظهور مهدی در کتاب دانیال نبی(ع)

 


در کتاب دانیال نبى نیز بشارت ظهور حضرت مهدى(ع) مطابق بشارات انبیاى گذشته، چنین آمده است:

 

". . . امیر عظیمى که براى پسران قوم تو ایستاده قائم است، خواهد برخاست. و چنان زمان تنگى خواهد شد که از حینى که اُمّتى به وجود آمده است تا امروز نبوده، و در آن زمان هر یک از قوم تو، که در دفتر مکتوب یافت شود رستگار خواهد شد. و بسیارى از آنانى که در خاک زمین خوابیده اند بیدار خواهند شد، امّا اینان به جهت حیات جاودانى و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانى. و حکیمان مثل روشنایى افلاک خواهند درخشید، و آنانى که بسیارى را به راه عدالت رهبرى مى نمایند مانند ستارگان خواهند بود تا ابد الآباد.


امّا تو اى دانیال ! کلام را مخفى دار و کتاب را تا زمان آخر مهر کن. بسیارى به سرعت تردّد خواهند نمود و علم افزوده خواهد گردید ... خوشا به حال آنکه انتظار کشد".
 

در این بشارت نکات چندى وجود دارد که برخى از آنها را به طور اختصار توضیح مى دهیم:


۱ ـ شخص مورد بشارت که در نخستین فراز بشارت مزبور به عنوان «ایستاده» از او تعبیر شده است، قائم آل محمّد(ع) است که بزرگترین نماینده انبیاى الهى است، و دعوت تمام پیامبران خدا را یکجا در حکومت حقّه خود آشکار ساخته، آیین الهى را بر سرتاسر کره خاکى حکم فرما مى نماید.


۲ـ منظور از «زمان تنگى»، زمان بیدادگریها، سختیها، فشارها، ظلم و ستم هایى است که قبل از ظهور آن حضرت در سراسر جهان پیدا مى شود، چنان که در روایات اسلامى آمده است: «یَمْلاَُ الأرضَ قِسطاً و عَدلا کَما مُلِئت جوراً و ظلماً».


۳ ـ منظور از: "آنانى که در خاک زمین خوابیده اند"، گروهى از اموات مى باشند که در دولت با سعادت حضرت مهدى(ع) زنده مى شوند، و برخى از آنان از یاران آن حضرت مى گردند و در رکاب حضرتش مى جنگند و برخى دیگر به سزاى اعمال ناشایست خود مى رسند.در این زمینه، روایات بسیارى از ائمّه معصومین(ع) رسیده است که ما به جهت اختصار از ذکر آنها خوددارى مى نماییم، و طالبین مى توانند به کتابهاى مربوطه که در مورد "رجعت" نگاشته شده، مراجعه فرمایند.

یک شنبه 18 / 12 / 1391برچسب:, :: 5:29 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم
 

چقدر منتظرت هر شب استخاره کنم
و پلک‌های زمین را پر از ستاره کنم
تمام عاشقی‌ام را «نهاد» بنویسم
و اسم سبز تو را پشت هم «گزاره» کنم
چقدر خط بزنم صفحه صفحه سالم را
و روزهای زمین‌خورده را نظاره کنم
نشسته‌ام که برایت غزل بگویم باز
و بیت‌بیت دلم را «چهارپاره» کنم
دو صفحه مانده که تقویم کهنه بسته شود
برای این دل غمگین خود چه چاره کنم
چقدر منتظرت با خیال خوش باشم
و جمعه‌های به‌جا مانده را شماره کنم 

یک شنبه 18 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:40 قبل از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 

دارد زمان آمدنت دير مي شود ...
دارد جوان سينه زنت پير مي شود ...
 
تقصير گريه هاي غريبانه شماست ...
دنيا غروب جمعه چه دلگير مي شود...
یک شنبه 18 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:39 قبل از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم
مــاه دوازدهم آمــد...
 
ولی
 
مــاه دوازدهم نیامد...
 
 
"اللهم عجل لولیک الفرج"

 

یک شنبه 18 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:36 قبل از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

دلی دارم که رسوای جهان است 

 

گرفتار بتی ابرو کمان است

 

نگاهم سوی طاووسی بهشتی ست

 

که نامش مهدیِ صاحب الزمان است

 

 

 

 

برای سلامتی و تعجیل در فرج سرور ، ولی نعمت ، مولا و صاحبمان

 

 

حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا فداه)


 

جمعه 16 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:27 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 

مرحوم آيت الله مجتهدي تهراني (ره):

يک روز،پس ازاقامه نمازپشت سرآيت الله مدني،ديدم که ايشان شديدادارندگريه مي‌کنندرفتم پيش آيت الله مدني وگفتم:ببخشيد،اتفاقي افتاده که اين طورشما به گريه افتاده‌ايد؟ايشان فرمودند:يک لحظه،امام زمان (عج)راديدم که به پشت سرمن اشاره نموده وفرمودند:آقاي مدني!نگاه کن!شيعيان من بعدازنماز،سريع مي‌رونددنبال کارخودشان وهيچکدام براي فرج من دعا نمي‌کنند. انگارنه انگارکه امام زمانشان غايب است!»ومن ازگلايه امام زمان (عج) به گريه افتادم.

  يا صاحب الزمان... ببخش آقا... هميشه دم از تو ميزنيم اما در عمل... چه بگويم كه تو خود از اعمال و كردار و درون ما آگاهي.

اللهم اذقنا حلاوة حضورك...


شنبه 15 / 12 / 1391برچسب:, :: 3:57 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم
خوشا به حال ضریح جدید ت آقا
 
اما......
 
چگونه دل بکند از تو آن ضریح قديمي
 
چهار شنبه 14 / 12 / 1391برچسب:, :: 10:55 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 نگار تازه خیز ما کجایی

بچشمان سرمه ریز ما کجایی

نفس بر سینهٔ عاشق  رسیده
دم رفتن عزیز ما کجایی...


سه شنبه 13 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:6 بعد از ظهر ::  نويسنده : قلب سليم

 خدایا هرچه را دوست داشتم ، از من گرفتی ، به هر چه دل بستم ، دلم را شکستی.

به هرچیزی که عشق ورزیدم ،آن را زائل کردی.

هرکجا که قلبم آرامش یافت ،تو مضطرب و مشوشش نمودی.

هر وقت که دلم به جایی استقرار یافت ،تو آواره ام کردی.

هر زمان به چیزی امیدوار شدم ،تو امیدم را کور نمودی... تا به چیزی دل نبندم و کسی را به جای تو نپرستم و در جایی استقرار نیابم و به جای تو محبوبی و معشوقی نگیرم و جز تو به کسی دیگر ، جایی دیگر و نقطه ای دیگر آرامش نیابم

 

و فقط تو را بخواهم ،تو را بخوانم ، تو را بجویم و تو را پرستش کنم.


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد

درباره وبلاگ

بی صبرانه منتظرت میمانم میمانم نه اینجا که حالا ایستاده ام نه قدم به قدم نفس به نفس به تو نزدیک تر میشوم تو نزدیکی من دور و بعید ای آشنای غریب مگر آن هنگام که رفتی به غربتمان نگاه نکردی؟ به اینکه بی تو بغض ها میشکند و اشک کاسه کاسه میشود به وسعت کاسه سرمان و خون خوراک هر روزمان میشود ..... من اما میروم نه با این دو پا با چشمانم تا اینکه ببینمت با همین دلم تویی که به وسعت تاریخی عزیز دل...!!!
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 35
بازدید کل : 33924
تعداد مطالب : 88
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

Alternative content